آمار مطالب

کل مطالب : 190
کل نظرات : 36

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 5
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 680
بازدید ماه : 718
بازدید سال : 2069
بازدید کلی : 14997

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 680
بازدید ماه : 718
بازدید کل : 14997
تعداد مطالب : 190
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

کمي حلواي لب ، نذرِ دل بيمارِ مردم کن
به اين شيرين دهاني ،گريه هايم را تبسم کن
 
گرفتاري ما کم نيست ،سودايي و رسوايي
تصدق مي کني ، پيمانه را لبريز گندم کن
 
اگر هستي عزيز مصر ايمانم ، بيا يوسف
زليخاي دلم پير است تو ، برنا تجسم کن
 
زمان قحطي عشق است، مي سازي سبوي غم
بيا يکبار هم اشک ِ مرا دُردانه در خُم کن
 
غرور کاملي داري که ميداني که زيبايي
بيا با جلوه اي رسم و رسوم دلبري گُم کن
 
تمام سهم ِ چشمانم ، حسودي ريخت در چاهي
به آن پيراهن امن يجيبت ، یک ترحم کن 
 
نصيبي مي برم آيا ز تاکستان لب هايت
کمي حلواي لب ، نذرِ لبم کن يا تفاهم کن
 
تعداد بازدید از این مطلب: 251
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

هرچه از چشمه ی لبهات بجوشد عشق است
بانگ اشهد به شهودت بخروشد عشق است
 
جوشش طبع من و وصف نگاهت غزل است
غزلم گر می وصل تو بنوشد عشق است
 
مطرب کوی تو صد نغمه اگر ساز کند
سر بازار اذان تو فروشد عشق است
 
نرسد دست صغیرم به کبیرت چکنم 
عاشق و دلشده صدبار بکوشد عشق است 
 
به هوای تو که من جامه دران آمده ام 
جامه ی شوق تو گلزار بپوشد عشق است
تعداد بازدید از این مطلب: 243
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

 

من دیــگر آیــین جفا را می پـسندم
بــالاتـرین جـور شـما را می پـسندم

این گُرده ام کو خنجر عشق شما...کو؟
مجـروحِ عشقم ، زخم ها را می پسندم

در عاشــقی گسـتاخم و پـــروا ندارم
دلــداده ام ، راه خطـا را می پـسندم

تصـویـرهـای درهـم ِ نـازک خیـالی
در قـاب هـای بی ریـا را می پـسندم

همزاد شورم... نغمـه ی بیداد سازم -
در گوشــه ی حزن ِ نوا را می پسندم

با مـن مگـو سّـرِِ نهـانی ...بی شکیبـم
تا رازهـــای بر مـلا ! را می پـسنـدم

امیـــدوار ِلطـف سـاقی می نـشـینم
یک جــرعه از جام بلا را می پسندم

رسـمِ وفاداری ! اگـر حرفی نداری
من دیــگر آیین جفـا را می پسندم


تعداد بازدید از این مطلب: 238
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

دیشب به یاد مویت تا صبح گریه کردم
پنهان در آرزویت تا صبح گریه کردم

پیدا نشد چراغی درخلوت ِشب من
بی چلچراغ رویت تا صبح گریه کردم

هر شب من و ستاره...بی تاب ِالتهابیم
ای ماه با وضویت تا صبح گریه کردم

تنها نشسته بودم درکوی غمگساری
در انتهای کویت تا صبح گریه کردم

مستم نکرده ساقی با ساغری شکسته
درحسرت سبویت تا صبح گریه کردم

ای ساز بی وفایی تا چند می نوازی ؟!
با هرصدای هویت تا صبح گریه کردم

پایان ندارد این غم تا وصف حال دیگر
با یاد گفت و گویت تا صبح گریه کردم

تعداد بازدید از این مطلب: 225
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

دور نوبت به من افتاده ، دلم می لرزد
دگر این دفتر صد پاره به نم می لرزد
 
همت ای کهنه شراب ، ای صنم بازیگوش
که به دیوان عمل دست و دلم می لرزد
 
من ودل با همه ی تاب و توان می کوشیم
وقت دیدار ِ تو یکباره تنم می لرزد
 
صفحه صفحه شده اوراق دلم می بینی ؟
به نسیم مژه برهم زدنم می لرزد
 
چند آرامش من از می و ساغر باشد؟
برلب ساغر و پیمانه،  لبم می لرزد
 
به تماشای تو قد می کشم آنسوی خیال
پشت پرچین خیالم  نفسم می لرزد
تعداد بازدید از این مطلب: 276
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

در این بازار بی مهری، چه می جوید دل زارم
کدامین دَم ، مسیحایی نوازد روح ِبیمارم؟
 
به گردابی درافتادم که پایانش نمی بینم
نه می بینم نشان ساحل و نه زورق یارم
 
به شهر خود نه خوشنامم نه در پروای آن نامم
نه مستم شهره ی میخانه ، نه رندِ ستمکارم
 
چرا دیوانه می پنداریَم؟ من عاشقم اما
نه مجنونِ پریشانم ، نه لیلای گرفتارم
 
نه من افسانه می گویم، نه ذوقم تاب آن دارد
که چون نیمای بی همتا چنین افسانه ها آرم
 
فرو بستم دوچشم و غرقه در رویای شیرینم
در این مُلک گرانجانی نه خسرو، آخرین یارم
 
نمردم از غم هجرت چرا لاف وفا  دارم ؟
ولی برعهد و پیمانم خدا داند  وفادارم
 
نمی آیی برون از بُرقََََع ای معشوق افلاکی ؟
شده این گنبد خاکی چنین آشفته بازارم
 
نمی میرم در این حیرت بیا ای مرگ خوش سیما
که من دلبسته ی عشقم ، که من مشتاق دیدارم
 
تعداد بازدید از این مطلب: 263
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

 
 حیرانِ قد و قامت و سرگرم ِ دیدن
آن قد و بالا دیدن و آن را شنیدن

اعجازِ خالق باشد این قد، تا قیامت
"یارم قیامت کرده با این قد وقامت"*

بالا بلندی دیدم، از او می شنیدم-
نازی که با نقد نیازم می خریدم

ماهی که لبهای مَََهَش بوسیدنی بود
انبوه ِ گیسویش چه برهم چیدنی بود

کلک ِدبیرَش نقطه ی لب جور می کرد
آتش درون ِ سینه ی انگور می کرد

انگورِ لبهایش سراسر چیدنی شد
خون دل انگور او نوشیدنی شد

سیب زنخدانش نسیم دیگری داشت
افتادنش با دل ،سر بازیگری داشت

با دل چو گفتم این حکایت ، دام برداشت
قد قامتی گفت و به سویش گام برداشت

خود می خرامید و برایش سجده می کرد
از هر غم دیگر مرا آسوده می کرد

یکبار دیگر اقتدا بر دل نمودم
آری نماز عقل را باطل نمودم

دیگر من و دل طاقت دیدن نداریم
دیگر بساط و حال گل چیدن نداریم

من واژه هارا می شناسم تانهایت
اما نمی دانم رموز واژه هایت

جلوه گری بس کن مرا بیچاره کردی
دل را بدنبال غمت آواره کردی
·         اشاره به : « قیامت قامت و قامت قیامت / قیامت کرده ای با قد و قامت »
 
تعداد بازدید از این مطلب: 297
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

با خدا وقتی تکلم می کنم
خانه را غرق ترنم می کنم
 
می روم در طور سینای حضور
قبله را حتی اگر گم می کنم
 
بر مدار عشق چرخی میزنم
با سماعی رو به مردم می کنم
 
آب رویم نیست ستارالعیوب
استجابت کن تیمم می کنم
 
غرق در اشک ندامت می شوم
دیده ها را پر تلاطم می کنم
 
در نمازم با دلم می سازم و
با خودم ترک تخاصم می کنم
 
با خدایم حرفها دارم ولی

 هی هبوطم را تجسم می کنم  

تعداد بازدید از این مطلب: 255
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

 

ای دل تو در عشیره ی مجنون چه می کنی
خون می شوی و می کنی دل خون ،چه می کنی؟

چشمی که ناز می خرید و عشوه می فروخت
با اشک، سر نهاده برجیحون، چه می کنی

حالا که من ناخوانده مهمانت شدم چرا -
غم روی درد می کنی افزون، چه می کنی

من مانده ام اسیر موج بی قرار و شب
جاشوی من، به ساحل و هامون چه می کنی

گیرم که با شهادت پروانه شمع مُرد
با داغ تلخ لاله ی گلگون چه می کنی

این رسم عاشقی است ،غم باشد و اضطراب
ایمان نیاوری به این قانون چه می کنی

افسانه ی جدایی دلدار و دل سِپار
دردی همیشگی است این افسون ، چه می کنی

دیروز با شرار ِغم، سهم ِدلم شدی
دل آرمیده، با غم ِاکنون چه می کنی

 

تعداد بازدید از این مطلب: 270
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 14 / 12 / 1391
نظرات

 

 


بر دفتر ایمان ِخود ، فالی زدم ...آری چه خوب آمد

چـنگی زدم بـرتارِدل ...آوای ِغفـارالـذنـوب آمد

 

جـمهـورِ عشاق پریشان را .. فراخواندم به احوالم

بربـط زنـان باران شرقی ، دف زنان باد ِجنوب آمد

 

در باورِگلهای سنگی من نمی گنجم ، چه باید کرد ؟

مشکل توان اینجا دوام آورد و .. مفتاح القلوب آمد

 

بـرگشـته گویـا بُت بـه باورها ، تبر بردار، ابراهیم

یکبار دیگر هم خدایی مدعی .. از جنس چوب آمد

 

سر می تراشد مدعی ، شولای من باری به تن دارد

اینجا قلندر با ../گرفته در گلو بغضی رسوب / آمد

 

تـر دامـنم ، با ژالـه می گویم  رموز غمگساری را

نه! این تمامم نیست،می دانی؟.. دلم تنگِ غروب آمد

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 214
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد

(جوشش طبع من و وصف نگاهت غزل است/ غزلم گر می وصل تو بنوشد عشق است.) - اقتباس از مطالب ( اشعار ) سایت ، با ذکر منبع و نام شاعر بلامانع است .


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود