چشم دارم به توتیای غزل تا ببینم خدای عاشق را تا ببینم که عشق پابرجاست پاس دارم بهای عاشق را حتم دارم که عشق موزون است مثل آواز سهره در پاییز وقت بی برگی صنوبرها ، می رساند صدای عاشق را باز پاییز و بی قراری ها قاصدک ، هان ! به گوش من برسان هم صدا با سکوت جنگل ِ وَهْم ، خش خش ِرد پای عاشق را سایه ای قد ِ قامت ِ بت ِمن روی دیوار آشنایی هاست شاید اینجا مسیر او باشد تا بیابد سرای عاشق را گرچه کوتاه آمده عمری دل بیچاره در مقابل ِ عشق باید از قید ِخود رها بشود تا بجوید رضای عاشق را عشق خطی همیشه خوانا نیست گاه زیبا ولی شکسته تر است دست درویش ِبی تکلف ِ عشق می نویسد خطای عاشق را پرنیان است اگر لباس غزل ارغوان است اگر پیاله ی عشق شوکران است سهم فهمیدن ، هان ! بپوشم قبای عاشق را ؟ ( رضا محمدصالحی)