صـدای خون و خاکستر در این کاشـانه پیچیده دو بـال زخمی ات پـروانه... ! دورشـانه پیچیده
شـکنـج ِمـوی باروتی ِتـو عطـر خوشـی دارد که دور ِ غنچـه ی زخـم تو روی چـانه پـیچیده
نمی دانی چـه حالی شـد ،رفیقت روز دیدارت که آمد پیـش بالین تـو ، بی تابـانه ... پیچیده ...
برای چشـمهایـت بی قـراری می کنـم وقـتی که در قـاب نگاهـت عشق ، معصـومانه پیچیده
من از فرط ِغزلخـوانی لبم آتـش گرفت ... آری تـو آن شـعری ،کـه ارکانش در آتشخانه پیچیده
روایـت کرده ای پـرواز را ... قـقنوس در آتـش که در خاکسـترت رویـای صـد پـروانه پیــچیده ***** شــهید شـاهد دردم "رحیـم" ِقـلب بی تابم ، در این دلتنگی ام موسیقی ِ حنــانه پیــچیـده
به یاد همکلاسی شهیدم /رحیم ابولقاسمی /-1365سال دوم ریاضی
تا از ضریحـت بوی سوسن می تراود چیــزی شـبیه عشق در من می تراود وقتی دخیل عشق می بندم به مویت در من هــوای با تو بـودن می تراود از هـر مُـژه مقـراض می سازم دمادم تا درحرم گـردی به دامـن می تراود چشــمِ تَـَرم را نـذر ابروی تو کردم خشـــکیده چشمِ دل ولیکن می تراود با ایـن غـزل دیــگر نمی چرخد زبانم با مثنــوی شـاید ســـرودن می تراود بیمــــارعشــقم درد ها را می شناسی انگـــورهـای بی حیــا را می شناسی وقتـــی ضمیـــر مفردم حاصل ندارد دریـــای جمــع غصه ام ساحل ندارد آن وقـــت پرپر می زنم بوسیـدنت را اشـکم که می شوید مســیردیدنت را آهــــو تبـارم صیـد دنیا گشته ام ، آه ای کاش ضامـن بودی ام در آخرِ راه ای کاش گم بودم به راهی درحریمت برتن لبــاسـی کرده بـودم از طمیمت بُــغض غریبـی در گـلو مانـد و نـگفتم شـــاید غـزل یکـبار دیگر می شـکفتم خورشــید ِ رویـت روی عالم را گرفته خورشـید عالم می درخشـد؟ یا...گرفته ؟ در من طلوع عشـق و صبح روشنی که ... تـا بی نهــایـت می تراود ، پا گرفته این هشتمین باراست مدهوش تو هستم گـلدســته ات دســت مرا بالا گرفتـه ای کــاش می مردم میان صحن قُدست تا مــرغ جانم در حـرم مـأوا گــرفته **** ...آری زیـارت بوده ام ، بُـو کـن دلم را ! عطر حـــرم این خـانه را حـالا گرفتــه