شـبی که فـتـنه ، جـراحت به فـرق باور زد بـه رکن کـعبـه ، شـقـاوت شکاف دیگر زد رجب به خـاطـرش آمدکـه کـعبه سالی را بـغل گـشود و دورنـش سـتاره ای بـر زد ! همان ستاره که خورشید عاشقش شده بود عــزیز کـشور جـان شـد بـه قلب لشگر زد بدیـل عـصـمت ِکبـری، امیـر دولت عشق تــمـام مُلک دلـش را بـه نـام کـوثـر زد غـدیر ، نورکـمی نـیست حـاسدان کـورند خـدا خـلافت حــق را بـه نـام حـیـدر زد و بـر اریـکه ی خـدمت نـشست شاهی که شـبـانـه خـانـه ی فـقـرِ یـتیم را در زد ********* سـرود فُـزتُ و رَّبی شـنید ، عـرش بـریـن به سـوگ عـدل مجسم نشست و بر سر زد (رضا محمدصالحی)