آمار مطالب

کل مطالب : 190
کل نظرات : 36

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 190
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

تویی که صورت خوبت چو ماه تابان است
سحر به عشق طلوعت ستاره باران است
 
خدیجه ، مریم و زهرا و آسیه، سرمد!
از آن میانه یکی پادشاه خوبان است  
 
تو آن سخاوت محموده ای که در نظرت
یتیم و برده و مسکین و خانه یکسان است
 
تو را شبیه پدر آفرید حضرت عشق
فرشته در قدمت حاجب شبستان است  
 
هنوز پرده از این راز بر نیافتاده 
چگونه دخترکی مادرِ پدر جان است؟  
( رضا محمدصالحی)

تعداد بازدید از این مطلب: 137
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

 
با نام او زن، تازه احیا شد، درخشید
معنای مادر بودنش را تازه فهمید
 
از آسیه از ساره از مریم ... فراتر
پاکیزه تراز آب و زهرا تر ز ناهید
 
با این همه روی زمین دیری نپایید
دنیا فقط یک جرعه از آن چشمه نوشید
 
آخر مگر آن عصمت بی انتها را
با چشم تنگِ اهل دنیا می توان دید؟
 
این زن تجلیگاه رب العالمین است
او هم تکلم کرده با روح الامین است*
 
این زن شبستان حرا را می شناسد
اهل سقیفه ، او شما را می شناسد!
 
تکرار عصمت بهره ی لولاک او بود
اصل امامت بی گمان پژواک او بود
 
دنیا برای بودنش بی اشتمال است
در برکه می گنجد مگر دریا؟، محال است!
 
قدرش ندانستند و حالا قبر او را
رازی که پنهان می شود تا صبح فردا
 
مستودعٌ فیها که رازی سر به مهر است
در دست موعود است و از اسرار توحید
 
دنیا بدون زهره اش از جلوه افتاد
وقتی شمیم داغ او در کوچه پیچید
 
این غصه اقیانوس را آتش به جان زد
داغ ِغروب زهره در دامان خورشید !
 
آهسته در گوش زمان می گفت گردون
امشب زنی هفت آسمان را در نوردید
(رضا محمدصالحی)  

* ای تکلم کرده با روح الامین / دختر تجریدی زیتون و تین ( احمد عزیزی) 

تعداد بازدید از این مطلب: 135
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

در من حلولی تازه دارد گاه
انگاره ای از شوق و پروایم
از حال استمراری ام پیداست
آینده هم تنهای تنهایم !
 
ای عشق ای همواره بی تکرار
وقتی هم آغوشی برایم نیست-
با عشوه ات در من برانگیزان   
رشکی که در آموزه هایم نیست
 
در انزوا هستم ...ولی با تو
حتماً  رفیقی پایه خواهم بود
هم می کشم بار تو را بر دوش
هم با غمت همسایه خواهم بود
 
در نردِ عشق آموختم گاهی
باید غرورم را سپر سازم
تقدیر را باید بسازم تا
یکباره طرحی نو دراندازم
 
همکوچ با فوجی پرستویم
من همصدا با سوز نی زارم
باید بکوچم از دیار خویش
از نای محزون بند بردارم
 
در خلسه های نیمه شب هایم
از شعر و از آهنگ لبریزم
با شاملو در «کوچه» می گردم
با « آه ِباران» اشک می ریزم
 
از حال استمراری ام پیداست
فردا و فرداها همین گونه است
دنیا فقط افسانه ای گنگ است
وقتی دلم در دام افسون است
(رضا محمدصالحی)
تعداد بازدید از این مطلب: 136
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

عشق می خواهد که با سودای من یاری کند
عقل ِ پرسشگر نباید مردم آزاری کند!
 
بعد از آن شبهای غربت، با ردایی سیمگون-
صبح می آید که  دلسوزانه غمخواری کند
 
طالعم یاری کند در این غریبستان ِ عُمر
آشنایی خطبه ی عهد مرا جاری کند
 
شاهدی دارم برای عشق ورزیهای خود
مدعی هرگز نباید ساده انگاری کند !
 
صورتش آیینه مویش سایه چشمش آفتاب
در حضورش ماه باید خویشتن داری کند!
 
مدّتی جامانده ام از درس و بحث عاشقی
کاش همدرسی برایم نکته برداری کند.

( رضا محمدصالحی) 

تعداد بازدید از این مطلب: 132
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

آه ! دختر بی پناهم  
وقتی که من
در سیلاب تشویش غوطه ور بودم
تو
بی گناهی صریحت را
بی صدا فریاد می زدی
به : دنیای بی رحم  
به : بی رحم های دنیا
زیر مژه های ابریشمی ات
و در چشمان محجوب ات
چه برائت عجیبی موج می زند
از دنیای بی رحم
از بی رحمی دنیا
هر چند روی لبهای بی رنگ ات
تشهد به نماز ایستاده است !
با من حرف بزن
با صدای بی رمق ات ... بگو
اندازه ی
درد بالهای شکسته را
سردی سنگ فرش دانشگاه را
که گرمی خون را می بلعید   
آه ! دختر بی پناهم  
کابل من ! حرف بزن ...
« جان پدر کجاستی » !

( رضا محمدصالحی) 

تعداد بازدید از این مطلب: 125
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

گم کرده ام تو را به پوهنتون* ِمرگبار
بیچاره ام بدون تو در رنج بی شمار
 
«جانِ پدر کجاستی» پاسخ نمی دهی !
صد بار پی گرفته ام ، شاید هزار بار
 
حالا سراغ از که بگیرم ز کابل ام ؟
از پُرسه های بی خبرانیم،  بی قرار  
 
جرمت چه بود دختر نیکو سرشتِ من
جز صورتی جمیله و جز سیرتی بهار
 
پرسیده ام نشان تو از شهرِ بی دفاع
جایی تو را ندیده به سیمای اضطرار ؟
 
از چشم خون گرفته اش دریافتم که من
گم کرده ام تو را به شبستان انتظار
 ( رضا محمدصالحی) 

 

* دانشگاه به زبان پشتو


تعداد بازدید از این مطلب: 129
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

 
زمین دچار بلا شد، به اجتنابِ دعا
چه روزگار غریبی است، احتجاب دعا !
 
هلا سفیر رهایی هلا سپیده ی عشق
به آسمان برسان دست ِ مستجاب دعا
 
بگو به  اهل سما حال و روز دنیا را
نشان بده به زمین سمت و سوی باب دعا
 
مگو هبوط بشر از بهشت،  تقدیر است
صعود می کند انسان به انتخاب دعا
 
گرفته ساغر حاجت به دوش و می ریزد
فرشته ای که وکیل است بر حساب دعا
 
همین سه حرف الفبا مسیر وصل خداست

دلیل عـرش الهی است این شهاب دعا
( رضا محمدصالحی) 

 

به وقت همین ایام دلگیر 

تعداد بازدید از این مطلب: 138
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

 

باید برای سفره قدری نان بیابم
از فقر دوری کرده تا ایمان بیابم


شرمندگی کافی است درکاشانه، باید
با نقد جانم توشه ای ارزان بیابم

با سینه ای مجروح و با دستان خالی
در کوره راهی واپسین درمان بیابم
 
حرف از کدامین پیشه در  دِه  می زنی تا
در کوچه سارانش کمی امکان بیابم؟
 
آخر بهای بغچه ای نان جان نباشد
من کولبر بودم که قدری نان بیابم !

(رضا محمدصالحی)

برای کولبران مظلوم 

تعداد بازدید از این مطلب: 134
برچسب‌ها: کولبر , نان , سفره , جان ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 19 / 11 / 1399
نظرات

  

با من از پنجره ی رو به سپیدار بخوان
بیقرار تو ام و در غم دلدار،  بخوان
 
افق ِ شرعی من با نفس ات می شِکفد
وقت ِ امساک من و لحظه افطار بخوان
 
" از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر"
از همین عشق که گویا شده تکرار بخوان
 
جرعه ای بر جگر سوختگان می ریزد
جام آواز تو ای مرد سزاوار بخوان
 
رفتی از دیده ی ما جای تو خالیست ولی
برو در حلقه ی رندان هوادار بخوان
 
صحبت خاطره داران تو این است ، برو
گله ای نیست ، ولی قافله سالار بخوان
*****
برای استاد محمدرضا شجریان
( رضا محمدصالحی) 

تعداد بازدید از این مطلب: 129
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


(جوشش طبع من و وصف نگاهت غزل است/ غزلم گر می وصل تو بنوشد عشق است.) - اقتباس از مطالب ( اشعار ) سایت ، با ذکر منبع و نام شاعر بلامانع است .


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود