آمار مطالب

کل مطالب : 190
کل نظرات : 36

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 190
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 29 / 5 / 1392
نظرات

شبی که در فراقت هم، لباست را بغل کردم
معـطر شد تنم گویی که یاست را بغل کردم
 
غزل بانـو اگر در شــام گیسویت نخوابیدم
ســـحر گیلاس لبهای مماست را بغل کردم
 
شدم عاشق به حوّایی که بوی سیب می داد و
همین شیطان ترین آدم شناست را بغل کردم
 
پلنــگ زخــمی ام اما  دوباره ماه می چینم
خیــال ماه چیدن را در احساست بغل کردم
 
   تحصن می کنم  مشروطه خواهی پیش دامانت  
که من شیـخ الشــیوخ التماست را بغل کردم
 
تو نرد عشــق می بازی و من در کوه می مانم
چه شیرین میبری دل را که تاست را بغل کردم
 
و  در بازی پایانی چه حکمی کرد احســاست
که من تا انتــها تک خال آست را بغل کردم

تعداد بازدید از این مطلب: 236
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 28 / 5 / 1392
نظرات

تا قــاف ِتـو ای عشـق پریــدن نتوانم
از غنچه ی لـب های تو چیـدن نتوانم

از فاصـله بیـــزارم و با حوصـله درگیر
نزدیـک شَــَوم کاش ، رسـیدن نتوانم

با ناخـنِ عشقــم بکَنَـم کوه غـمت را
هرچند! ... ز لعل تو چشـــیدن نتـوانم

زندان نَرَوی یوسـفم اینبار، که من تا ...
دروازه ی شـــرم ِ تو دویــدن نتـوانم

بی تاب کمی خاطره بودم من و اکنون
تصـــویر همان خــاطره دیدن نتوانم

شبهای درازی که غـزل مونـس ما بود
شـاید تو فـراموش کنی ... مـن نتوانم

گفتـم نَسُــرایم غـزل ، آرام بگیــرم
افســوس که از عشــق بریدن نتـوانم

تعداد بازدید از این مطلب: 193
برچسب‌ها: عشق ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 28 / 5 / 1392
نظرات


شـبی که جـهل و نفاق ائـتلاف می کردند
برای حذف ِ عدالــت ! خلاف می کردند

شـبی که روحِ عـبـادت میـان مـردم بود
حرامـیان پی ِ شـیطـان طواف می کردند

شبی که شـیر و نمک بود و سفره ی افطار
علی و نفـس ِعلی! هم مصـاف می کردند

شبی که فتنه نخـوابید وعشـق را رگ زد
امیر و مرگ ِجـمیلش زفــاف می کردند

شبی که تیـغ جهالت شراب شامی خورد
بدون معـجـزه مـه را شـکاف می کردند

سـرود فُزتُ وَ رَبَش که خوانده شد ،باید 
خسان به ذلت ِخویش اعتراف می کردند

تعداد بازدید از این مطلب: 148
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 28 / 5 / 1392
نظرات

آسـمان گریه کرد و اشک خدا سـهم دریای ارغوانی شد
سحری که مسافران غریب خواب بودند و عشق آنی شد


هجـــرتی با پـری شکســته ولی سفری تا مدینه ی ابدی
آســــمان از ستــاره لبریز و سهم دریا غروب فانی شد


گُر گرفـته در آب دریا هــر قسمتی از ستاره های خدا
آب و آتش به هم تنیده شد و روی دریا پر از معانی شد


دلبـری برگزیده ام سحــری سفری هم برای ماه و عسل
تـازه داماد من انار دلش دانه دانه ... نه ، خونفشانی شد


لاله هـایی ز خانــه ی خورشید بی صدا روی آب افتادند
دسـت پر مهر جاشوان روی سینه ها پرچم و نشـانی شد


جای ماهـی ستـاره شــد صید از دل دریای ارغوانی که
بار دیگر سـرود یا زهـرا ... نغمه هـایی به این اغانی شد


غزلی نذر 290 شهید بی گناه پرواز 655 ایرباس

تعداد بازدید از این مطلب: 194
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


(جوشش طبع من و وصف نگاهت غزل است/ غزلم گر می وصل تو بنوشد عشق است.) - اقتباس از مطالب ( اشعار ) سایت ، با ذکر منبع و نام شاعر بلامانع است .


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود