آمار مطالب

کل مطالب : 190
کل نظرات : 36

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 190
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 7 / 7 / 1400
نظرات

سلام عشق

ای اتفاق شگرفم

چه کردی تو با قلب معشوقه خواهم

که یاد تو را

قطره

قطره

به روی زبان ثناگوی من

می چکاند

چه کردی تو با سینه ی پر ز آهم

که در هر نفس

حریر ملوکانه ی خاطرت را

گره می زند

رج

به

رج

روی تار خیالم

تو ...

آری تو ! ... با من

چه کردی

که جز تو

سوالی

خیالی

مجالی

و حال و هوایی

 ندارم

( رضا محمدصالحی)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 109
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 7 / 7 / 1400
نظرات

 

به من و حال بدم فرصت درمان بدهید
آه کافر شده روحم به من ایمان بدهید
 
از مسیرِگله بی حوصله برگشت دلم
به دلم یک دو نفس راحت و ریحان بدهید
 
آه ... ای آینه از رخ به رخی بیزارم
جای تصویر- که می دانم اش - امکان بدهید
 
به من امکان بدهید از درِ دنیا بروم
بروم تا به خدا، بال به این جان بدهید
 
پیش ترها گله می کردم از این حال خراب
"حال من خوب خراب است" *مرا آن بدهید
 
به من ِ جان به لب از جام بلا نوشانید
به منِ جان به سر از میکده فرمان بدهید
 
نگذارید در این مخمصه ام، محض خدا
ناگزیرم بروم، توشه ی پایان بدهید!
(رضا محمدصالحی)
 
*­گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی/ حال ما خوب خراب است به آن دست مزن ( عباس معروفی)
تعداد بازدید از این مطلب: 110
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 7 / 7 / 1400
نظرات

 

تا فصل سبز می برم این حسّ درد را
حسّ ستیز با خود و حسّ  نبرد را
 
وَهمی عجیب روح  مرا دوره می کند
هرشب که در می آورم این رخت سرد را
 
در من تنوره می کشد آهی شکفتنی
گویی که سرکشیده ام اکسیرِ وَرد را
 
جایی که عشق و خاطره همدوش می شوند
لرزان کنند دست ِدل و پای مرد را
 
تا نوبهار می کشد این حسّ دردِ من
تا آن که طی کنم شبی این فصل زرد را
( رضا محمدصالحی) 
تعداد بازدید از این مطلب: 103
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 7 / 7 / 1400
نظرات

 

تا طرز نگاهش به هواخواه ، چنان است
یک طایفه از فتنه ی چشمش نگران است
 
من بی حذر از کوچه ی معشوقه گذشتم
گر ظرف ِدلم می شکند، عشقْ همان است
 
گفتند چه می خواهی از این قلعه ی مرموز
گفتم بت افسون شده ام در خفقان است
 
بوسیدن سیبِ لب او قسمت من نیست !
ممنوعه ی فردوس ِعدن یا رمضان است ؟
 
پیراهن او دشت ِپر از زنبق وحشی است
در گونه ی پُرخنده اش ارکیده نهان است
 
یاقوت تراشیده شبیه دهن اوست  -
یا خاتم ِچشم ترش الماس نشان است؟
 
سر بردن ِاین قصه نه کار دل ِتنگ است
سر، بی غم ِعشقش به تنم بار ِگران است
 
القصه... چرا من هنرش را بشمارم
"چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است" ؟
( رضا محمدصالحی)

تعداد بازدید از این مطلب: 109
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 7 / 7 / 1400
نظرات

 

به نام نامی عشق آنکه آفرید انسان
بخوان به نام کریمش بخوان به نام ِ همان
 
همان که با قلم آموخت آنچه می بایست
هر آن که را ادب آموخت اسوه شد شایان

بخوان به نام خدایی که آفریده تو را
بخوان ! بهانه ی خلقت به نامِ خالق جان

تو برگزیده شدی تا تمام گردانی
مکارم الاخلاق در میانِ خلق جهان
 
تو بر عقیده ی عشقی  و کینه را کافر
بخوان که پُر شود از عشق سینه ی ایمان
( رضا محمدصالحی) 

تعداد بازدید از این مطلب: 120
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 7 / 7 / 1400
نظرات

 

در خلسه های خلوت ِخویشم، خدای عشق
بر من ببخشْ بسملِ دل را برای عشق
 
این روز ها که سر شده با حیرتی مدام
هم  شهره در جنونم و هم مبتلای عشق
 
هر صفحه  از صحیفه ی هستی ورق زدم
برجسته بود جمله ی قالوا بلای عشق
 
هرکس که دل سپرده در این حلقه سالها 
دستش مگر رسد به  بلندای پای عشق
 
 از من مخواه صحبت دیگر،که کرده ام
عشقم نثارِ شاهد و جانم فدای عشق 

(رضا محمدصالحی ) 

تعداد بازدید از این مطلب: 101
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 7 / 7 / 1400
نظرات

 

حالم شبیه حال دلقک های درباری است
خندیدنم از روی اکراه است و اجباری است
 
مستی اگر محصول خونِ تلخ ِ انگور است
محصول دلخونی ولی پیوسته هشیاری است
 
حال و هوای کافه های شهرِ ما وهم است
برنامه ی هر روز پیش ِ مرد سیگاری است
 
حالی به حالی می شود وقتی که جوگیراست
مردی که درگیر جنونی سخت و ادواری است
 
طرز نگاه مردمْ اینجا شک برنگیز است
اینجا تماشاچی شدن نوعی ولنگاری است
 
دروازه های شهر شاید دست رهزن هاست
یا کاروان دریوزه از عفریته سالاری است 
 
وقتی که باید رفت ماندن ها گلوگیراست
رفتن اگر باید بمانی هم ستمکاری است
( رضا محمدصالحی) 

تعداد بازدید از این مطلب: 114
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


(جوشش طبع من و وصف نگاهت غزل است/ غزلم گر می وصل تو بنوشد عشق است.) - اقتباس از مطالب ( اشعار ) سایت ، با ذکر منبع و نام شاعر بلامانع است .


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود