اکنون ِ برخوردار را دریاب حالا چه وقت خواب طولانی است؟ اعداد و ارقام از تو می پرسند بانو چه هنگام غزل خوانی است ؟ از ناگهان پرسیدم این جبر است ؟ کَنسر که درس رشته ی شیمی است! فرمول مرگ اینجا چه پیچیده است ، چشم علوم امشب چه بارانی است!
دلشوره دارد تابع ِشرطی ، بردارها هم از تو می گویند... او وارث اندیشه های ناب ، خیام و خوارزمی و کاشانی است سهمی ِ بالا رفته در اعصار ، برهان خُلف ِ مرد سالاری شاید برابر بوده یک با یک اما جهانی غرق حیرانی است مریم گل شب های آرام است عطری شبیه یاسمن دارد مریم ... چرا میل سفر داری ؟ مریم چرا دریات طوفانی است ؟ ) رضا محمدصالحی(
هیچکس مثل تو در توطئه تدبیر نکرد یوسفی خواب مرا مثل تو تعبیر نکرد بین آغوش گناه و غم ِ زندان به یقین هرکسی این نپذیرفت و در آن دیر نکرد عشق تو مرز هواخواهی و عرفان بوده است مگر این شُبهه زلیخای تو را پیر نکرد ؟ همچو رازی که مسیحای زمان آخر کار جُلجتایی شد ... و این مسئله تفسیر نکرد نکند وعده ی دیدار به فردا بکشد قصه ی غُصه نباید به درازا بکشد یوسف گم شده ، از دیده ی نالایق ها شده پنهان که دعاوی به یهودا بکشد فصل اکنون ِمرا حمله ی سرمای حَسد رو به زردی ببرد در تب ِ اغما بکشد بستری از زر و سیم گنه آراسته بود خواست تا نقشه برای خِرد ما بکشد ! " این همه نقش در آیینه ی اوهام افتاد " ! کار عشاق نباید که به حاشا بکشد کاش ای کاش زمان روی زمین بنشیند طاقت صبر سرآید وَ عنان را بکشد ( رضا محمدصالحی)
به استهلال رفتم بام دنیا را شبی ، شاید هویدا شد هلال روی ماهت ، خوب ِ پنهانم تمام ماه را لب از تمام عشق ها بستم که با عشق تو افطارش کنم ای ماه تابانم چه دشوار است بی تو در نماز عیدها رفتن چه می خوانم له الشکر و قنوتم را ؟... پریشانم پریشانم که دنیا در غیابت همچو زندان است چرا ، درد آشنا ! ... وقت ظهورت را نمی دانم؟ سر مویی نیارزد عمر ِدنیا بی حضورِ تو فدای یک سر موی ات ، شکوه ِ عید ِقربانم تو و آدینه و بانگ انا المهدی و پیمانت من و چشم انتظاری و دل و امید و ایمانم ( رضا محمدصالحی)
خبرهای ولرم ، لطفاً داغ هایش را فست افزارها در زرورق دروغ پیچیده اند تا دهان های بی چفت و بست به دندان بکشند و با زبان های خیس نخورده ... فریادش کشند سردهایش را هم لای روزنامه باطله ی دیروز گذاشته اند با تیتر « چه فرقی می کند!؟» کاش فردا ... روزنامه هایی بخوانیم با تصویری از خدای بی نقاب دنیای بی دروغ و نوشتاری - از سرمقاله تا پاورقی - روراست ؛ بی حجاب
دوباره نوبت ِ دلتنگی ام به جمعه رسید دلم هوای تو کرد و به این بهانه تپید گلوی خاطره هایم گرفته ، بغض آلود صدای زخمه ی نای ام در آسمان پیچید منی که گم شده ام پیش آفتاب ِحضور منی که غایبم و نورت از کرانه دمید تو قاف ِ قبله عشقی و قصه ی سیمرغ منم ، که پر زده ام بی شماره با تردید نشسته بر سر راهت دو چشم یعقوب ام که بوی پیرهنت را در این میانه شنید هلا عزیز جهان ... مسَّنا غم ِدوری کرم نما و فرود آ به چشم های سپید ( رضا محمدصالحی)
یکبار فقط زهره در آفاق درخشید زهرا شد و در وسعت این باغ درخشید خورشید به مهمانی ماه آمده امشب کز مهر تواین کوکب بَراق درخشید ! یاسی که سپید است و زلال است شکوفید گل در طَبق ِ باورِ عشاق درخشید در کنگره ی عرش چه غوغا شده وقتی ناهید زمینی بَرِ آن طاق درخشید ای مادر آیینه و ای دختر اعجاز خورشید به درگاه تو مشتاق درخشید (رضا محمدصالحی)
دنیا سرای رهگذر است ، امّا بلند شو یا شعرهای تازه بخوان ... یا بلند شو بازار شعر گرچه که رونق گرفته است ! نُه سال شعر منتظر است آقا ! بلند شو شاید سکوت ، معدن ِناگفته های توست گفتیم صد ترانه که : شیدا ، بلند شو! "حیف است طایری چو تو در خاکدان غم " پرواز کن به عالم ِ مانا ... بلند شو ! حالا که من دوباره تو را خواب دیده ام از خواب ِ"رود و خانه ی رویا " بلند شو " قوس غزل " ز " شرجی آواز " دیدنی است برخیز ای صنوبر و ... بالابلند ، شو