آمار مطالب

کل مطالب : 189
کل نظرات : 36

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 2
باردید دیروز : 7
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 113
بازدید سال : 1355
بازدید کلی : 14283

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 14283
تعداد مطالب : 189
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 5 / 12 / 1392
نظرات

ببین لکنتم خیلی بهتر شده
دیگه از تو گفتن برام سخت نیست
فقط یه کمی مونده از التهاب
از اینکه خیالم ازت تخت نیست
 
شبایی که گفتی همش خاطره ست
فقط یک شبش رفته ... حاشا نکن
من و تو چه شب ها که مال همیم
بیا با دلم این چنین تا نکن

من اون باغ بی برگی ثالثم  
که زردم از این غصه ی بی کسی
من و منزوی بودن حنجره
و سیب ترک خورده ی نارسی
 
همون سیب ممنوعه ی پر هوس
نگو قصه رو ...بلکه آزاده  شم  
نگو از هبوطم که تلخه برام ...
که عمری زمینی و شرمنده شم


اگر دل به عشقم سپردی بمون
وگرنه همون دوری خوبه برو
به مهمونی غم نیا هیچ وقت !
غمم هم نمی پرسه حال تو رو

 

 

 

مدتی بود وبلاگ رو بروز نکرده بودم ... این ترانه رو به نگاه مهربان شما مخاطب خوبم هدیه می کنم . رضا محمدصالحی
 

تعداد بازدید از این مطلب: 213
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 5 / 12 / 1392
نظرات

برای سربازان وطنم که اهریمنان آنها را ربودند 


ربـود دسـت حـرامی تـو را ز خانه برادر
زگریه خون شده چشمم به این بهانه برادر
 
دوباره رد شـده از حـد و مرز، پای شقاوت 
شـــغال گونــه ... عبـوری مُـزوّرانه برادر 
 
  دوبـاره حرمـله فکرِ شکار شیـرِجـوان است   
دوبـاره عقــده گشـــایی محقـرانه ...برادر
 
درفش کاوه به دوشت که دیده بان بهشتی
و مـار ِخُدعه ی دشمن به روی شانه برادر
 
بـرای حـفظ کیـانت چه عاشــقانه گذشتی
زجـان و خُدعه شـکستی دلاورانــه بــرادر 

 
بخـوان غریبِ مهـاجـراگـر چه تیغ تغافل 
بریـــده حـنـجره ات را سـتمگـرانه برادر
 
خبــر نیـامد و دردی نشــسته بـردل تنگم
  بــگو چگــونه بگیـرم تـو را نشــانه برادر ؟ 

تعداد بازدید از این مطلب: 194
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 5 / 12 / 1392
نظرات

 

ســـلام آرام جـــان شــایــد ســلام ِآخـــرم بــاشــد 
که ســوســو کـردن ایــن شـعله از خـاکسترم باشد 

چـنــان دل بـرده ای از من که بیـدل هم نمی دانـد
"کــه با ســاز تعــلق درگـذشــتن " درســـرم باشد 

هــوایی کـرده ای دل را به هر جان کندنی امشب 
بــه بــالیــن غــزل بنشــــیند و چـشــم تــرم بـاشد

نه! هذیان نیست...تب دارم ولی با عشق می گویم 
خیــالت بهـترین تصــویرِ ذهـــن و بــاورم بــاشـد 

بهــــارم را ندیــدی درزمســتانــم چـــه می جویی 
بیــــا ... بگــــذار تصــویــرِ نــهــایـی آذرم بـاشد

تعداد بازدید از این مطلب: 203
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 5 / 12 / 1392
نظرات

جعبه ی باز سازت را کنار تربگذار 
که ...
پای غفلت عابران 
نشکند حفاظ غرورت را 
.
حالاکه 
می نوازی آهنگ نیاز را
رو به دیوارچرا ؟!
رو به خیابان بایست 
میدان ، عابر نیست 
از صبح 
دو زانو به شنیدنت نشسته است
.
ویلون نواز!
از نیاز 
با ساز چه گفتی؟ 
که معصومانه 
سر به شانه های لرزانت گذاشته 
و تو را زار می زند... 
.
آرشه ات را
از گیسوی کدام پری ساخته ای 
که با سازت هم راز است ؟
.
بنواز
   باز " ای اله ی ناز ... با دل من .... "
و بساز

شکوه استغنا را 

تعداد بازدید از این مطلب: 216
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 5 / 12 / 1392
نظرات

«الناس صنفان: إما أخ لك في الدين أو نظير لك في الخلق» امام علی ( ع ) 



مرا ببخش... پیراهن سپیدم
که زیر باران سیاه خدعه های وقیح 
تو را پوشیدم 
مکدر شدی ؟!
باور کن پیش تر ها 
آسمان شهرم
اینقدر ابرِکبود نداشت 
هوایش زمهریر نبود 
رنگین کمانش یخ نزده بود
و نسیم گرم بال زدن فرشته ها
هر از گاهی می وزید
ببخش مرا رفیق تنم
اگر می دانستم 
چتر بصیرت را برمی داشتم 
باور کن ...
آنچه منتظرش بودم 
بارانی زلال بود...
از چشم هایی آسمانی 
و قطره هایی مهربان
از دل هایی که...
اگر هم کیشم نیستند !
در آفرینش با من برابرند... 
تعداد بازدید از این مطلب: 217
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 5 / 12 / 1392
نظرات

تا ســرم گـرم ِغـزل باشد دلم را بشکنید
بشکنید آیینه ام را زشـت و زیـبا بشکنید
 
کـودکان کـوچه ی دلـواپـسی بازی کنید
تازه کردم شیشه ی این خانه را تا بشکنید
 
بـاورم ایـن است  بشکن بشکنِ رسم فلک
رسم دیرین است تا امروز و فردا ، بشکنید
 
جـام تـلخ شوکـران تقدیرِ پنهان من است
ظاهرن حق با من است، اما شماها بشکنید
 
ای" که برساحل نشسته" فارغ از دریائیان
لااقــل فانــوس ِبیـکـار ریــا را بشـکنید
 
عهد بستم تا نسوزانم دلی را پیـش مرگ
بعدِ مــرگم دل بـسوزانید و دلها بشکنید
 
بر نمی گردم زعهدم شعر آیین من است
یــا بـــرانـدازید رسم توبه را یا بشکنید!

تعداد بازدید از این مطلب: 229
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رضا محمدصالحی
تاریخ : 5 / 12 / 1392
نظرات

سلام بهار  ...
آتش هم تو را فهمید
که به یمن آمدنت
 در پرستشگاه های دروغین سرد شد
و دلهای زمستان زده ی جاهل را
   به گرمای عشقت تازه کرد 
 
سلام عشق ..
زمین هم منتظرت بود
که طاقهای طواغیتش را شکست
خواب سلاطینش را آشفت
و دریای جهالتش را خشکاند
 تا...  عمارت مهر تو در دلها بنا شود
 
سلام بت شکن ...
کعبه هم تو را می خواست
ناصبور و دلخسته از میزبانی بت ها
آب و جارو کرد ...
بعد از فروافتادن اصنام
تا آیینه ی انعکاس نور تو در آسمان باشد
 
ای ستوده .. ای بشکوه
با آسمانیان چه گفتی که به زمینی شدنت راضی شدند
شاید معراج را وعده کردی و روح الامین را ...
که فقط حامل وحی نیست
که فیض تو را هم به آسمان خواهد برد
 
ابلیس اما ... فرو ماند
که باهدیه شدنت به زمین از هفت آسمان محروم شد
و این هدیه ی تو به آسمان بود
 
والا پیامبر
محمد ( ص )
به نام تو .... و خدایی که تو را آفرید

تعداد بازدید از این مطلب: 188
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


(جوشش طبع من و وصف نگاهت غزل است/ غزلم گر می وصل تو بنوشد عشق است.) - اقتباس از مطالب ( اشعار ) سایت ، با ذکر منبع و نام شاعر بلامانع است .


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود