دم کـرده دلـم شعر و غزل ، قند بیاور همسفره ی من ، بغچه ی لبخند بیاور گسـترده ام این بار لب چشمه دلم را بنـشین به غـزل خوانی و مانند بیاور از رایـحـه ی تـازه ی ریحان ِ محبت پرکـن سـحرم را نفسی چـند بـیاور ای مرغ بهـشتی بـه من ِدر قفس ِتن انـدرز ِرهـایی بـده ... تـرفـنـد بیـاور تا مسـئـله آمـوز ِدبسـتـان ِ غـرورم ای پیر ِطریقت دو سه خط پند بیاور آتـش بـزن انگاره ی پروانـگی ام را بر شعله ی خـاکسـترم اسـپند بیاور چشم تو اذان است نگاه تو اقامه است پیـغـمبرِ اعـجاز ، خــداونـد بیـاور ( رضا محمدصالحی )