این حلق بریده در فراوانی عشق یحیای زمانه بود و قربانی عشق تا قاف بلند معرفت پر زد و رفت مرغی که شنیده راز پنهانی عشق **** چشمان تو دروازه ی راز سحر است پیشانی ات آه ، جانماز سحر است شب با همه ی سیاهی اش خواهد مرد جانبازی تو زمینه ساز سحر است **** دوباره آمدی جان ، برلب عشق گرفته عالمی را این تب عشق تمام روز ها را روضه خواندم شب عشق و شب عشق و شب عشق **** "غم چشم تو بی بال و پرم کرد" نگاه آخرت خاکسترم کرد چه رازی بود در چشمان مستت هزاران شعر زیب ِدفترم کرد