پیش جگرِ سوخته از تاب نگویید پیش لب تفتیده هم از آب نگویید روی تن بی جان، پَرسیمرغ و دوایش تاثیر ندارد، غم سهراب نگویید وقتی به رخ آینه ای سنگ بیافتد سی پاره اگرمی شود از قاب نگویید دل با همه بیچارگی ازغصه که نالید دروازه ی درد است ازاین باب نگویید درسفره ما شربتی ازخون و شراب است قسمت بشود هرچه از اسباب نگویید پایان قشنگی اگر این قصه ندارد بیداری محض است که از خواب نگویید ( رضا محمدصالحی)