صـدای خون و خاکستر در این کاشـانه پیچیده دو بـال زخمی ات پـروانه... ! دورشـانه پیچیده
شـکنـج ِمـوی باروتی ِتـو عطـر خوشـی دارد که دور ِ غنچـه ی زخـم تو روی چـانه پـیچیده
نمی دانی چـه حالی شـد ،رفیقت روز دیدارت که آمد پیـش بالین تـو ، بی تابـانه ... پیچیده ...
برای چشـمهایـت بی قـراری می کنـم وقـتی که در قـاب نگاهـت عشق ، معصـومانه پیچیده
من از فرط ِغزلخـوانی لبم آتـش گرفت ... آری تـو آن شـعری ،کـه ارکانش در آتشخانه پیچیده
روایـت کرده ای پـرواز را ... قـقنوس در آتـش که در خاکسـترت رویـای صـد پـروانه پیــچیده ***** شــهید شـاهد دردم "رحیـم" ِقـلب بی تابم ، در این دلتنگی ام موسیقی ِ حنــانه پیــچیـده
به یاد همکلاسی شهیدم /رحیم ابولقاسمی /-1365سال دوم ریاضی