هرکه رفته است بـگو برگردد هرکه جا مانـده بیاید به مسـیر ساقی عشـقم و مـامور شـدم جــام ها پُـر کنم از خُّمِ غـدیر منم آن یار ستـایش شـده در هــمه ادیـان و هـمه بـاورهـا که رســولان همه از مرتـبتم خبر آورده و بودند بشـیر متمایز شده ام از همه کس و فضیلت همه در وصف من است نشـود منـکر فــرزانگی ام مــگر از جمــله ی اصـحاب سعیر وقت کامل شــدن پــازل ِ دین پرده ی آخر دنیای من است خبرآمدکه مخــور غم که علی چو نباشی همه را هست نصیر چونکه همسایه ی خورشید شدم و به آن مرحله نزدیک شدم قاب قوسَین میّـسر می شــد ! دیـدم آنجا قمری ، ماه ِِ منیر که به نورش همه جا روشن شد و ســرودش همه افاق شنید رمز این حادثه را پــرسیدم گفت این تـالیِ تلو اسـت و وزیر ایهـاالنــاس سبوتان پــرِ مـِی شـده از جــام ِالسـت و لب یار و شــراب دگــری صـــافی نیست و نــدارد اثــری از تطهیر آی مردم عـلی آییـن من اسـت مِهـر او حــلقه ی زنجیر ولا صبر و شــکر است نشـان شرفش حزب او حزب خداوند بصیر آی مردم علی از جنس من است یـک قدم مانده محمد باشد او هدایتــگر قومی است که من بـودم آن را همه ی عمر نذیر امــت ِمسـت ِ وقــوف عرفــات حـاجی سـاعی ِ رمی جمرات دســت فرقــان خدا ایــن دست است بیـعت ناخلفی را نپذیر بی شـمارید و فـراوان تر از آن که به تک تک بدهم دست ولی خـبر آمــد به امیــری ِ عــلی به زبــان از همـه اقـرار بگیر یا رب این واقــعه را شــاهد باش که سـپردم به علی قافله را بعد از این رهزن این قافـله است هـرکه پیچید سر از رای امیر ( رضا محمدصالحی )