به استهلال رفتم بام دنیا را شبی ، شاید هویدا شد هلال روی ماهت ، خوب ِ پنهانم تمام ماه را لب از تمام عشق ها بستم که با عشق تو افطارش کنم ای ماه تابانم چه دشوار است بی تو در نماز عیدها رفتن چه می خوانم له الشکر و قنوتم را ؟... پریشانم پریشانم که دنیا در غیابت همچو زندان است چرا ، درد آشنا ! ... وقت ظهورت را نمی دانم؟ سر مویی نیارزد عمر ِدنیا بی حضورِ تو فدای یک سر موی ات ، شکوه ِ عید ِقربانم تو و آدینه و بانگ انا المهدی و پیمانت من و چشم انتظاری و دل و امید و ایمانم ( رضا محمدصالحی)