کسی که در شب ِشعرش شکست شاعر شد غزل به سوگ غرورش نشست ، شاعر شد کسـی که فرصـت تنـهائی اش فراوان بود و دل به صحبت ِمردم نبـست شاعر شد من از ارادت ِ طبعم به شعر می گویم کسی که از همه رندانه رست شاعر شد هزار و یک شب ِ غصه ، هزار و یک قصه نوشته -گرچه برایش کم است - شاعر شد کسی که علقه ی او را سرود ِ سرمستی از این جهان فسونگر گسست شاعر شد فروتنانه به کرسی عشق هر که نشست همینکه در شب شعرش شکست شاعر شد