از سرت به در کن انزوای راهْ رفته را گم نمی کند عصا دوباره ، مرد قصه ات رد نمی شود همیشه از مسیر در تصورت ، لذا سایه هم نمی شود شبیه آنچه یونگ گفت مرد قصه ات خدای باور است رقص اختران ِعور در بسیط بی کران آسمان ذهن او مشق ِخلسه های غربت ِدل است رد پای جوهر ِ سلاسل است بیش و کم نمی شود نه شب تصورش به روز نه روزها به چادر ِسیاه شب مرد قصه ات شبیه زندگی است جاری است دل سپرده هست ، سرسپرده نیست ( رضا محمدصالحی)
سلااااااااااااااااام خوبی؟ خیلی وبلاگ قشنگی داری بهت تبریم میگم.
راستی من تا حالا روش های زیادی رو برای دیده شدن وبلاگم امتحان کردم.این آخری عالی بود.تو هم امتحان کن .