شور مستی چه قَدَر از سر ِما افتاده ! باد این باده سحر از سرِ ما افتاده عشق روزی به سر ِما زد و دیوانه شدیم اثرش آه ... دگر از سرِ ما افتاده نقد عمر است اگر صحبت ایام ِشباب فاش گویم ، که شرر از سرِ ما افتاده از مسیر گله بی حوصله برگشت دلم حس اینگونه سفر از سرِ ما افتاده به حسودان پر از کینه بگویید هنوز اهل عشقیم ، خطر از سرِ ما افتاده ! "یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم" طمع شوکت و فَر از سرِ ما افتاده ( رضا محمدصالحی)